نویسنده: محمد قاسم وفایی‌زاده سرپرست وزارت اطلاعات و فرهنگ حکومت اشرف غنی.


روایتی از روز واقعه با چند پس زمینه
کابل در سکوت تلخ و در چنگ آینده موهومی اسیر بود. هیچ خط دفاعی و تدابیر امنیتی برای کابل وجود نداشت. طالبان تا میدان وردک رسیده بودند و از سوی لوگر و مشرقی نیز پیشروی آنان ادامه داشت. در آخرین روزهای حکومت، روحیه رهبری در پایتخت وجود نداشت و پراکندگی و سراسیمگی در میان نیروهای امنیتی حاکم بود. رهبری به تمام معنا متوقف شده بود و حوزه های امنیتی دستوری دریافت نمی کرد. حکومت پیام جدیدی برای مردم نمیداد و رسانه ها جز خبر سقوط مناطق خبری از اقدامات جدید و تدابیر حکومت نداشت. اما طالبان از رسانه های اجتماعی و حتی رسانه های عمده به شکل موثر برای پیام رسانی استفاده می نمود و بر افکار عمومی بیشتر از دولت اشراف یافته بود.


ظهر روز یک شنبه ریس جمهور و یاران نزدیکش ارگ را ترک نمود. میدان هوایی کابل از صبح همان روز محل تراکم و ازدحام مردم و مقامات شده بود. پروازهای تجاری وجود نداشت و فضای کابل از سوی نیروهای خارجی برای انجام عملیات تخلیه نیروهای شان بروی پرواز های ملکی تجارتی مسدود گردیده بود. در گروپ واتساب اعضای کابینه پیام های زیادی تبادله می‌شد و معلوم بود که حدود ۱۸ تن از وزرا هنوز در داخل شهر مانده اند. شکایت همه اعضای کابینه از قطع ارتباط در روزهای اخیر بود و اینکه کابینه در جریان انکشاف اوضاع و تصمیم گیری رهبری حکومت قرار نداشته است.
دو هفته قبل از سقوط ریس جمهور تمام مقامات عالیرتبه را ممنوع الخروج نموده بود و حتی در روز آخر قبل از سقوط حکومت همان حکم جاری بود. کارمندان میدان هوایی کابل گفتند که ریس اداره … که پدرش مریض بوده و می خواسته به آن دلیل یا با آن بهانه کابل را ترک کند، از سوی بخش ایمگریش میدان اجازه نیافته بود و او از کلافگی پاسپورت خارجی خود را نشان داده و گفته بود که شما حق ندارید مانع سفر من شوید. من افغان نیستم! و این پاسپورت من است! در نهایت با پا در میانی و وساطت نزدیکان ریس جمهور به او اجازه سفر داده شده بود. با این سخت گیریها باور بر این بود که شخص ریس جمهور فرار نمی کند!


یک هفته قبل از سقوط، قرار بود ریس جمهور، هر چند دیرهنگام، طی یک نطق تلویزیونی آمادگی اش را برای کنار رفتن از قدرت و پذیرش یک حکومت انتقالی اعلام کند. و همزمان هیاتی به قطر برود و شرایط دولت برای پذیرش حکومت انتقالی و کناره گیری ریس جمهور را با جانب طالبان و امریکایی ها بحث کند. در این طرح، طالبان وارد کابل نمیشد و حکومت موقت/انتقالی شکل می گرفت تا زمینه تشکیل حکومت جدید همه شمول را فراهم سازد. اما هیاتی که قرار بود تحت ریاست مشاور امنیت ملی به قطر برود نرفت و ریس جمهور در نطق تلویزیونی بر خلاف انتظار، بر موضع همیشگی اش تاکید نمود و فقط به گونه ضمنی و عمومی و غیر واضح به آمادگی برای پذیرش هر تصمیمی که بخیر افغانستان باشد اشاراتی داشت.
روز بعد آن از فضل محمود فضلی ریس اداره امور پرسیدم که چرا نطق ریس جمهور خلاف تصمیم قبلی بود که شنیده بودیم؟ او گفت برای جلوگیری از اغتشاش و سقوط حکومت صلاح بر این شده تا عجالتا ریس جمهور از آمادگی برای کنار رفتن سخن نگوید.
همزمان حامد کرزی قصد سفر به پاکستان را داشت که با وساطت جمعی از آن منصرف شد. تعدادی از رهبران سیاسی به شمول ربانی و قانونی و محقق و خلیلی و باتور دوستم و دیگران به پاکستان رفتند و قرار بود از آنجا به قطر بروند و روی اصل مصالحه و تشکیل دولت موقت با طالبان صحبت کنند. هماهنگی های موثر و معنی دار میان ریس جمهور غنی و رهبران سیاسی وجود نداشت و بعید بود این سفر نفعی به دوام حکومت وی یا شکل گیری دولت جدید برساند. در طول سال‌های پسین، طیف سیاسی افغانستان به شمول رهبران جهادی شدیدا تضعیف و پراکنده شده بود. سرخوردگی و بی اعتمادی بیش از حد بود. آخرین تلاش های ریس جمهور برای استمداد و وارد کردن رهبران سیاسی به میدان مقاومت و تسلیح و تجهیز آنان بسیار دیرهنگام و غیر موثر ثابت گردید.


توان نیروهای امنیتی به تحلیل رفته بود. دید استراتیژیک برای حل مشکلات نیروهای دفاعی و امنیتی و پر کردن خلا ناشی از خروج نیروهای امریکا و ناتو وجود نداشت. با خروج شرکت های خارجی تامین کننده حمایت لوجیستیکی، برنامه موثری برای پر کردن خلا به میان امده نبود و شرکت های افغانی که تجربه کار در این زمینه را داشت اغلبا به دلیل رشته و بافته ها و روابط سیاسی با شخصیت های خارج از حکومت قابل اعتماد دانسته نمی شد و در عین حال ظرفیت ارائه خدمات حمایت لوجیستیکی برای جبهات و خطوط مقدم جنگ در داخل وزارت دفاع ملی وجود نداشت. سلسله مراتب در نیروهای دفاعی به اثر مداخلات دوامدار بهم ریخته بود. دستور های مختلف و گاها متناقض صادر می شد و سردرگمی های فراوان بوجود می اورد. بعنوان نمونه قوماندان قطعه بندر اقنه به دستور مقامات مافوق عقب نشینی نموده بود اما توسط مقام های دیگر مورد بازخواست قرار گرفته بود. انچه که نیروی دفاعی و اردوی ملی کشور را قبل از هرچیزی شکسته بود و توان رزمیدن را از انها سلب نموده بود، همین ابهام در وضعیت و ناروشن بودن تصمیم رهبری حکومت بود یا حد اقل پیام رسانی ضعیف از سوی ببر های کاغذی در مرکز به نیروهای رزمی در جبهات. حتی جنرالان اردوی ملی به همین نتیجه رسیده بودند که دولت قصد جنگیدن ندارد. در نهایت دولت با بی اعتمادی و پراکندگی داخلی با نیروهای سیاسی کشور و بی اعتمادی با شرکای بین المللی افغانستان مواجه بود و تا دیروقتی خوشبینی کوری بر فضای سیاسی ارگ حاکم بود. در حالیکه امضای موافقت نامه دوحه و دور زدن دولت، عملا دولت افغانستان را به انزوا کشانده بود و فرش قرمز کشور های همسایه زیر پای نمایندگان طالبان هموار شده بود.
خودخواهی و فساد و نبود یک دید استراتیژیک برای مواجهه با مشکلات دولت را عملا بسوی سقوط می کشاند و تنها منتظر یک ضربه نهایی بود که در روز ۱۵ آگست وارد شد. افغانستان در این روز، وارد یک دوره سیاه شد که تا برخاستن دیگر زمان زیادی را در بر می گیرد. فرصت های طلایی برای رسیدن به صلح و ثبات از دست رفت و دست آوردهای دو دهه تلاش و پیکار جمعی دود شد و به هوا رفت. و اکنون مردم منتظر معجزه ای هستند که نجات کشور را رقم بزند، کاری که از نیروهای سیاسی موجود کشور با این وضع و حال بر نمی اید.

به اشتراک بگذارید

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *