نویسنده: شبنم خلیل‌یار روزنامه‌نگار افغان
یک سال برای التیام دردها و رنج های بی‌پایانی از دست دادن کشورت زمان زیادی نیست. شاید هم دهه‌ها ناکافی باشد. داستان تلخ 15 آگست برای کسانی که در افغانستان گیر مانده‌اند، هنوزتمام نشده است.

نسلی یکشبه پیر شد و آرزوها و خواست‌های خود را کنار گورهای عزیزان‌شان و سربازان شهید دفن کردند.
اکنون که به مکان امن رسیده‌ام، خاطره‌های هفته‌های پیش و بعد سقوط از ذهنم میگذرد.
پس از اواسط جولای، فضای پرشور کاخ ریاست جمهوری، مکانی که من از جولای 2020 در آن شروع
به کار کرده بودم، به‌گونه محسوس بی‌رنگ شده بود.
سقوط شتاب‌ناک ولایت‌ها به‌دست طالبان وحشتناک بود، اما هنوزهم شماری باور داشتند که کابل لا اقل برای یک یا دو سال سقوط نمیکند. باورهای متعارف براین بود که سقوط ولایت‌ها بخشی از معامله با طالبان است و پس از یک سال دولت انتقالی شکل خواهد گرفت.
اما برای کسانیکه در حقیقت به آزادی و هنجارهای مدنی اعتقاد داشتند، هیچ یک از این دو وضعیت مطلوب نبود.

حتی درصورت شکل‌گیری یک دولت انتقالی، یک رژیم سرکوب‌گر اسلامی در پوشش جمهوری،
ائتالف یا چیز کدام نام دیگر با ماهیت حقیقی امارت و یا خلاف شکل میگرفت. طالبان در میز گفتگو
حاضر به سازش نبودند. آنها بیشترین سهم را میخواستند.
اما مذاکره‌کنندگان افغانستان (جمهوریت) از جمله نمایندگان اشرف غنی، که در یک انتخابات جنجالی رئیس جمهور اعلام شد. چندان مورد اعتماد نبودند. هردو طرف برای تعیین سهم خویش در دولت آینده چانه‌زنی میکردند، نه دفاع از ارزش‌های خود. کمابیش همه سیاستمداران افغانستان تظاهر به لیبرال بودن و دمکرات بودن میکردند، این کار ترفندی بود برای حفظ قدرت در افغانستان.
این شیفته‌های قدرت درنگی تٲمل نمیکردند که از یک لیبرال خوش‌پوش و ریش‌تراشیده به آخوند ریشدار
و عمامه‌ برسر تبدیل شوند. بازگشت شماری از مقام‌های سابق به کابل و بیعت آنها به طالبان این گمان‌ها را
به حقیقت محض مبدل کرد.
تیترهای ماه جولای درحقیقت نگران‌کننده بود. کشتار گروهی غیرنظامیان در مالستان غزنی و قندهار بر
وحشت مردم می‌افزود.
325 کشته در روز آمار میانگین تلفات در افغانستان از اول می تا 15 جوالی، جابجایی 20هزار نیروی
تاجیک در مرز افغانستان و تاجیکستان، سقوط بی‌پیشنه ولایت‌ها به دست طالبان، قتل خاشه جوان، کمدین قندهاری توسط طالبان تیتر یک روزنامه محلی به تاریخ 24 جوالی بود.

علی‌رغم تمام ناامنی‌ها، بسیاری از مقام‌های آگاه داخل ارگ برای این فاجعه هنوز آماده نبودند. حتی کسانی
که پاسپورت و ویزای کشورهای بیرونی را داشتند، هنوز بلیت پرواز را نداشتند، و آنهای که پروازها را
ریزرو کرده بودند، بازهم پروازهای شان برای شام 15 آگست بود ، شب سرنوشت‌سازی که دنیای ما را
زیر و رو کرد.
تیتر روزنامه‌ها در 14اگیست همه را مبهوت کرد، هشت شهر بزرگ به دست طالبان سقوط کرد.
مقام‌های امنیتی در این مورد از ارایه نظر خودداری کردند. چاشت آن روز، در سالن غذاخوری ارگ
کارمندان زیادی حاضر نبودند. برای همکارم گفت:” ترسم از این است که در یک روز خیلی معمولی همچون
امروز، از تیتر روزنامه‌ها خبر برسد که غنی فرار کرده است. آنها ممکن بدون تامل ما را تسلیم کنند، چه
کسی به فکر ما است”؟
آنها واقعا، هرگز تصورش را نکرده بودم که آن روز فردا او پاسخ داد: “شکی نیست، نسبت به ما بد هستند”.
پس از چاشت آن روز، کارمندان دفتر انتظار پخش سخنرانی غنی را داشتند. برخی انتظار داشتند که غنی
با اعلام استعفای خود دولت از شکل‌گیری دولت انتقالی خبر دهد. برخلاف انتظارات همه، غنی استعفا نکرد
و خیلی مبهم در مورد وضعیت صحبت کرد.
ساعت 9 بامداد اگیست کاخ ریاست جمهوری که بی‌روح بود. حیاط خالی ارگ از وقوع سرنوشتی شومی خبر میداد.
تمام کسانی‌که آن‌روز به کار آمده بودند، در شوک بودند. از این که برای ریاست جمهوری کار میکردیم
می‌پنداشتیم از سوی طالبان دنبال شویم. وسایل‌مان را برداشتیم و از محوطه ارگ بیرون شدیم.
همه چیز به پلک زدن تغییر کرد. خیابان‌های شهرنو محل که دفترها و هتل‌های خارجی در آن قرار دارد و
وزیر اکبرخان، محل مقام نشین کابل خلاف ارگ ریاست جمهوری شلوغ بود. انبوهی از مردمانی که از
محل کار خود فرار کرده بودند، ناامیدانه دنبال سرپناهی میگشتند. حتی بیماران بستری در بیمارستان به خانه هایشان منتقل می شدند. کسانی که ناتوان از راه رفتن بودند بر پشت عزیزانشان انتقال میشدند. چهره‌ها مضظرب و شوک‌زده بود.
تا هنگام شام، کابل و دیگر ولایت‌ها باقی مانده بدون شلیک یک گلوله به طالبان تحویل داده شد.
زندان‌ها از دزدان، قاتلان اوباش‌ها، اعضای داعش و زندانیان طالبان خالی شد. اکنون سلول‌های خالی این
زندان‌ها برای پذیرایی نیروهای پیشین امنیتی، روزنامه نگاران، فعالان جامعه مدنی و مخالفان طالبان آماده
بود. درحقیقت هم که پس از آن تاریخ صدها و هزاران بی گناه درون آن سلول‌های تاریک و مرطوب بازداشت،
شکنجه و کشته شدند.
در 17 آگست، با شهری روبرو شدم که به نظر می رسید از یک فیلم تخیلی پایان آمده باشد، یک کابل بیگانه،
یک کابل مردانه شهر زنان، شادی و زندگی را در خود کم داشت. پیام آشکارا به نسل روشن‌فکر کابل؛ این
شهر دیگر به شما تعلق ندارد. شماری زیادی از مردم ترک کشور را به دیدن کابل مرده ترجیح دادند. من
هم جز آنها بودم.

در 30 آگست، و پس از روزها تلاش ناموفق برای ورد به فرودگاه کابل، در کمال ناامیدی از شهری که
در آن بزرگ شده بودم روانه مزار شریف شدم، شهر که هنوزهم احتمال پروازها از آن به خارج میرفت.
آخرین آغوش گرفتن‌ها و بدرودها به‌ویژه بدون این‌که بدانی چی زمانی عزیزانت را دوباره میبینی و یا هم
با پرسش که آیا عزیزانم را دوباره خواهم دید، بی‌رحمانه است. پدر بزرگم که من‌را با عشق و محبت برزگ کرده است، را محکم به آغوش کشیدم. در آن لحظه برای او، امنیت من مهم‌ترین مساله بود، و بدون اندک تردید مرا گذاشت بروم. اما وقتی در ماه اکتبر، در یک تماس ویدیویی برای خداحافظی، زمانی که هردو پی بردیم ممکن دیگر هرگز همدیگر را نبینیم، هردو گریستیم.
ممکن نیست که تمام زندگی را در یک کوله‌پشتی ببندی، اما خاطرات خوب را میشود در یادها و قلب خود
با خود آورد. خاطرات که کمک میکند، دور از عزیزان در غربت زنده بمانی.
شبنم خلیلیار آمر تحلیل و افکار عامه و نظارت بر رسانه‌ها در ریاست دفتر ارگ و خبرنگار پیشین، محقق
دانشکده گیالرد دانشگاه اوکاله‌ما و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشکده روابط بین الملل دانشگاه اوکاله‌ما.

ترجمه شده توسط تیم انگلیسی رسانه مهر نیوز.

متن انگلیسی این روایت، https://lm.facebook.com/l.php?u=https%3A%2F%2Fwww.oklahoman.com%2Fstory%2Fopinion%2Fcolumns%2Fguest%2F2022%2F08%2F14%2Fa-year-later-an-afghan-journalist-reflects-on-the-fall-of-kabul%2F65403214007%2F&h=AT0yin0s2ez4seB6w5-eviNYLD2xYSVw74ZJiP4hLxGDKc7n5gN3agOEIr-x_lHronX_SFoQ4AogPKyMPDyb-oPtk4FiMSNwXjqD3tHksYf4gK-oni1r7WBCkNDVuXEIcWY

به اشتراک بگذارید

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *